دلم میخواد فریاد بزنم، فریاااااد. دلم میخواد شیهه بکشم عین یه اسب در حال مرگ. عین اسبی که تا آخرین نفسش دوییده و یهو از پا میوفته و تموم میشه. مینویسم فقط چون نوشتن آرومم میکنه نه برای خونده شدن. برای خالی شدنتو درونم در هر لحظه دارم فریاد میزنم که چرا، فقط چرا، چجوری ممکنه.؟ جنس من طوریه که اصلا نمیتونه بفهمه. مشکل از منه که نمیتونه شبیه بقیه باشه. نمیتونه راحت دلش و حسش جابجا بشه. بنده عشق بودن رو ازادی میدونه نه قفس! اتفاقا قفس اونه که هر کی بریزه شاهدونه فکر میکنن خداشونه.نشستم اینجا خیره شدم به این هوای آلوده، صورتم پر آرامشه ولی دارم تو وجودم
نعره میزنم که من قفس ایجاد کردم؟! من فضا رو گرفتم؟! مننننن؟! همون منی که گفت ۴ روز برو ...، با همه اعتماد و دلش!آره علیرضای احمق ، تووووو. توی احمق که نمیفهمیییی. هیچی نمیفهمی. اونقدر احمقی که نمیفهمی ادما در یه چشم به هم زدن دلشون رو میتونن بدن کس دیگه و بعدش تو براشون میشی قفس که فضا رو ازشون گرفتی. همون تویی که خدای آسمونها بودی حالا شدی زندانبان. همون تویی که ازت میخواستن اونقدر احساس داشته باشی که وقتی اسم ماه میاد اسمون رو نبینی، حالا اون احساس شده چیزی که باهاش شماطتت میکنن و بهت میگن اگر بهم بگی حس اینقدر سریع جابجا نشه یعنی فضا رو تنگ کردی. احساست شده "فیلم هندی"ای چقدر نفهمی علیرضا. چقدر تو درکت کمه، چقدر تو خودخواهی ! آخه ادم اینقدر خودخواه میشه؟ چرا خوشی بقیه رو خراب میکنی! چرا حال خوبش برات مهم نیست! چرا اینقدر حرفای تلخ میزنی، چرا نمیخوای "حال خوب" داشته باشه.تو احمقی که اینو نفهمیدی، مشکل از تویه که نمیدونی ادمها حسشون در یک لحظه جابجا میشه.. به سادکی یه حمایت و لطف! مشکل از توئه. توقع نداشته باش کسی درکت کنه. و كاش...
ادامه مطلبما را در سایت كاش دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : devilangel بازدید : 6 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1402 ساعت: 15:16